کامیار کامیار ، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 18 روز سن داره

jaraghe- omid

کنکور

   سلام قند و نبات مامان امروز 23 آذرماهه و 5 روز دیگه به امید خدا میخوام واکسن 4 ماهگی تو بزنم.   چند روز پیش که برده بودمت خانه بهداشت واسه قد و وزن کلی ناراحت شدم بطوری که وقتی اومدم خونه اینقدر ناراحت بودم بابا میگفت همچین ناراحتی انگار از کنکور رد شدی.... خداروشکر که سالمه.. البته بابا درست میگه خداروشکر. اما کلا چند روز بود که بی قرار بودی و شبا چندین بار بیدار میشدی و شیر میخوردی مثل اینکه سیر نمیشدی. خلاصه فرداش رفتم کلی بادوم و کشمش سبز خریدم و شروع کردم به خوردن. ایشالا این بار که وزنت میکنم کلی بزرگ شدی مامان جون.. تو این چند روز تغییر چندانی نکردی جز اینکه واکنش جالبی نسبت به غذا و میوه خوردن ما نشون می...
23 آذر 1390

اولین غلت

سلام عسل دلم.... امروز 13 آذرماهه و شما 5/3 ماهه شدی... شاید وقتی که این و میخونی متوجه نشی اما به نظر من تو خیلی بزرگتر شدی.... هر روز صبح با لبخند خوشگلت عشق و امید و به من هدیه میکنی و این بزرگترین و ارزشمند ترین هدیه ای هست که من در زندگیم از کسی گرفتم.. دیشب برای اولین بار وقتی که روی شکم خوابونده بودمت و طبق معمول داشتی کیف میکردی به طرز شگفت آوری خودت غلت زدی و چرخیدی و به پشت خوابیدی.... از خوشحالی فریاد زدم و داداشی اومد و گفت دوباره بخوابونش تا منم ببینم اما هرچی صبر کردیم دوباره این کار و نکردی... حالا اگه شانسی هم این کار و کرده باشی بازم دست مریزاد داره مامانی... خوشحالم از اینکه روزبه روز داری آقا تر میشی گلم اینم چند تا عک...
13 آذر 1390

خواب

سلام گل پسر خوشگل مامان. امروز ٩ آذرماهه و تو حدودا 3 ماه و 10 روزت شده. این روزا دیگه درطول روز کمتر میخوابی و دوست داری که باهات بازی بشه.. خصوصا بازی با بابا رو خیلی دوست داری. اونم تورو خیییییییییلی دوست داره بطوری که هروقت از سرکار میاد خونه قبل از اینکه لباساشو عوض کنه میاد میشینه یه ساعت با تو بازی میکنه و شعر میخونه بعد بالاخره با داد و فریاد من میره لباسشو عوض میکنه... وقتی داری شیر میخوری یا دستم یا میمی رو نوازش میکنی. قربونت برم که اینقدر مهربونی مامان جون امروز داشتم ناهار درست میکردم و تو روی تخت داداشی داشتی نق میزدی که بیام بخوابونمت من که دستم کثیف بود فقط پستونک رو میزاشتم تو دهنت و میرفتم اما تو هی اونو شوت میکردی بی...
9 آذر 1390

شیرین کاری ها

سلام نبات من ! امروز اول آذرماهه. دلم میخواست امروز برات یه مطلب جدید بنویسم اما هرچی فک کردم چیزخاصی به ذهنم نرسید تا اینکه دیدم امروز به لطف خدای بزرگ و مهربون گردنت و سفت و محکم نگه میداری و به اطرافت نگاه میکنی. مبارک باشه عزیزدلم. شیرین کاریهای خاص خودت و هنوز داری: چپوندن مشت در دهان عشق و حال با لوستر نیشگون گرفتن مامان موقع شیر خوردن و یه جدید دیگه : وقتی داری شیر میخوری من یا باید حرف نزنم یا خیلی آروم و با ناز حرف بزنم وگرنه جنابعالی بهتون بر میخوره و فک میکنین دارم دعواتون میکنم و لب ور میچینی و بغض میکنی. رابطه ات با داداشی خوبه . بعدازظهرا منتظر اومدنش میشی. امیدوارم همیشه باهم دوست باشین. قدر داداشی رو بدون چون ...
1 آذر 1390
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به jaraghe- omid می باشد